ته اتوبوس


ته  اتوبوس،آن صندلی آخر، کنار شیشه

بهترین جای دنیاست 

برای آنکه مچاله شوی در خودت

سرت را بچسبانی به شیشه و

زل بزنی به یک جای دور

و فکر کنی به چیزهایی که دوست داری...

و ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ آزارت میدهند...

ﻭ ﮔﺎهی چشمهایت ﺧﯿﺲ شود، از حضور پر رنگ 

یک خیال

ﻭ یادت برود مقصدت کجاست

ودلت بخواهد که دنیا به اندازه همین گوشه ی

اتوبوس

 کوچک شود...و دنج و تنها...

و آه بکشی از یادآوری حماقت های عاشقانه ات...

شیشه بخار بگیرد و

تو با انگشت بنویسی "آینده"

و دلت بگیرد از تصورش...

ﻭ دیگر چشمهایت را ببندی

ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎه در خودت گریه کنی...


از کانال تلگرام رضا پیربادیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.