نمیدانم چه مدت است که رفته ای...
من در نبودت ثانیه ها را میشمارم.
زمانی که بی تو سپری میشود و خورشیدی که هر صبح بی فروغ طلوع میکند.
و نقطه چینی از جای خالی که بی تو هرگز پر نمیشود.
موهایی که سفید شده، چشمهایی که سوی تماشای جاده ای که از آمدنت حرف نمیزند را ندارد گواه دلتنگی هایم برای توست.
می دانی...
تاوان رفتنت را عکس هایت و خیال جا مانده ات میکشند.
اشک و لبخند های تلفیق شده در رویای تو هوای دلتنگی هایی دارد؛ غریب.
دلتنگی هایی برای چشمهایت، برای نوازش زلف هایت.
واژه ها هرچقدر که وسعت داشته باشند، از تو گفتن عاجزند.
و من هرگز نتوانستم آنطور که باید تورا به قلم بکشم.
با اینکه روزگار بجای دستانت، قلم را به دست من داد.
نمی دانم...
در دل خستگی هایم...
و در این انتظار "شاید" ابدی به چه کسی باید گله کنم؟
یا از تو، به که بگویم...
بیشتر از تو یا بیشتر از هر کس دیگر حسرت های من می دانند...
که عمیق تر از آه میکشم هر لحظه.
حسرت طعم وصال نچشیده،
حسرت راه رفتن در کوچه های با تو قدم برنداشته،
و حسرت دوستت دارم های نگفته. همین.
آیدین فرهادی
البته تو هیچوقت اسم من رو برای دخترت انتخاب نخواهی کرد، اما...
سال ها گذشت
ما به هم نرسیدیم
جای تو اما ، زنی همراه من است
به تو شباهتی ندارد
از تو بهتر نیست
حتی از تو زیباتر نیست...
تنها بخاطر لجاجتم کار به اینجا رسید،
اما ، وقتی موهایش را باز میکند بی اختیار
مثل همیشه تو را صدا میزنم ...
و او میخندد
با اشتیاق میپرسد ...
رابطه ی بین موهایش و دخترمان چیست ...؟!
و من هر بار میمیرم ...!!!
پیمان شمس
دوستی غیر ایرانی دارم که اسکاتلند زندگی میکنه چندماه دیگه عروسیشه، رفته تست میک آپ، عکسشو برام فرستاد. خواستم بپرسم این عکسه قبلشه؟ که گفت به نظرت آرایشم زیاد نیست؟!!! منم دیگه حرفمو قورت دادم و گفتم نه خوب، بهتره یکمی میک آپ زیادتر داشته باشی واسه تو عکس بهتره!!!
اونوقت تو ایران طرف عکس عروسیشو گذاشته، موها کاملا طلایی رنگ شده و اکستنشن دار، مژه ها پر، سیاه و مصنوعی، دماغ عمل شده ، لبها و گونه پروتز، ابروها هم که طبق مد، مدل جن! من نمیدونم طرف چندسال بعد این عکسها رو ببینه خودشو میشناسه؟ واقعا چه حسی دارن این دخترا خودشونو شبیه چیزی که نیستن در بیارن!!! اون پسرها که دامادن واقعا راضین که همسرشون همچین قیافه ی مصنوعی داشته باشه؟؟
خداروشکر که عروس شدن از ما گذشته وگرنه چه عروس املی میشدم من
اگر کسی به دلت نشست ، بدان !
در باطن او چیزی هست که یا صدایت میکند و یا صدایش کرده ای
آن چیز از جنس توست و مینماید که تو مالک آنی !
"انگار سالهاست که میشناسی اش"!
این ، آن فرد سرنوشت تو شاید که نباشد !
تو قسمی از خویش را به رؤیت نشستی که از توست در وجود او!
خوب نگاه کن ، آنچه مال تو نیست در وجود او میشود که مال تو شود؟
اگر آری ، همدلی یافته ای !
و اگر نه ! آنچه گرفتی بازگردان و برو !
انسان درین سودا آمد و آنچه گرفت باز گرداند و در حال رفتن است !
حمیدعجمی
از تـو بگذشـــتم و بـگذاشــتمت، با دگــران
رفتــــم از کوی تو لیـکن، عقـب سـر نگران
ما گذشتیم و گذشـت آنچه تو با ما کـردی
تو بمــان و دگــران، وای به حـال دگــــــران!
شهریار