اینهمه وقت گذشته از رفتنت و من دوباره به خیلی چیزها عادت کردم. به هر روز ندیدنت عادت کردم, به نبودنت عادت کردم، به بی تو عبور کردن از همه اون کوچه و خیابونایی که باهم تجربه کردیم، به اینکه دوباره برگردم تو یک خونه خالی. به نشنیدن کلمات فارسیی که یاد گرفته بودی و با لهجه بامزه اداشون میکردی، چه اصراری هم داشتی فارسی بگی "دوست دارم"..میگفتی اینجوری بهتر حس میکنی معنیشو...همه رو عادت و یا شاید باور کردم. ولی هنوز با یک چیز نتونستم کنار بیام، هنوز که هنوزه نمیتونم آهنگ "باران نوامبر" رو گوش بدم. دلمم نمیاد از تو آهنگام پاکش کنم. نمیدونم انگار این یادگاریت عجیب به دلم بسته شده. انگار اگه پاکش کنم تورو پاک کردم..به محض اینکه شروع میشه یادم میوفته به روزایی که برمیگشتم خونه و تو روی مبل گیتار به دست داشتی تمرین میکردی. بعد که من میومدم پا میشدی تو اون ماگها که عکسامونو روش چاپ کرده بودیم برای هردومون چای میریختی. با گرمی چای عکسمون روی ماگ ظاهر میشد. من میشستم کنارت و تو گوش میدادی به داستانهای سرکار من..بعدش من مشغول آشپزی میشدم و تو دوباره تمرینتو شروع میکردی.یادته، انقدر تمرین کردی تا اون تیکه سخت سلو رو دربیاری. انگار دوسال زندگی من تو این آهنگ خلاصه شده. هردفعه سعی کردم گوشش بدم از بار اولی که از پشت مانتیورت داشتی نگام میکردی تا روز آخری که دم در خونه باهم خداحافظی کردیم و تو سوار تاکسی شدی بری فرودگاه همش میاد جلو چشمم. هردفعه گریه م میگیره. یاد اون متال بار تو کمدن تاون میوفتم که یکشنبه شب ها میرفتیم. یادته همیشه بدلایل فنی تو راه برگشتن کلی طول میکشید برسیم خونه؟ ومن همیشه خواب آلوده و تنبل صبح دوشنبه میرفتم سرکار. چندبار ازم پرسیدی که اگه خسته میشم نریم، ولی دلم نمیومد نریم. این جزو معدود چیزایی بود که دوست داشتی. هرچند که آخرش تصمیم گرفتیم دیگه نریم و من هنوز که هنوزه وقتی یادش میوفتم دلم فشرده میشه که چرا دیگه نرفتیم.
نمیدونم این عشق بود یا چی که هرچی دوست داشتی رو دوست داشتم انجام بشه. نمیدونم شایدم شبنم راست میگه و محبتم بیشتر جنبه مادری داشت. بهرحال, فکر نمیکنم دوباره این حس رو با کسی تجربه کنم، اگرم پیش بیاد هیچوقت جنسش از نوع باران نوامبر نخواهد بود.
It's been quite a while since you left and I got used to many things again..I used not to see you everyday, I used to going back home and not seeing you around, to pass by all those streets and places that we experienced together but without and to get back to an empty house. I got used to not hearing all those Persian's words that you had learned and pronounced them with that sweet and funny accent and how you insisted to say I love you in Persian You said :" You will feel it more if I say it in Farsi!" I got used to all of these but one. I still can't listen to November Rain and I don't like to delete it from my archive. It seems it's part of me. Seems like I'm deleting you. As soon as it starts, I remember all those days when I got back home and you were sitting on the sofa practicing your guitar, playing November Rain. While I was changing, you poured tea on those mugs that we got our pictures printed on. when you poured hot tea our pictures came up on the mugs. I sat by and you listened to my office stories. then I was starting cooking and you got back to your practice. Do you remember how much you practiced that solo part until you got it perfectly? It's like two years of my life are all summarised in this song. Every time I try to listen to it, I remember everything from the day first when you were looking at me from behind your monitors until the day we said good bye for good and you went to airport. I cry every time. I remember when we were going to that metal bar in Camden Town every Sunday. Do you remember every time we were stuck in the streets because of stupid engineering works and arrived home so late? and I was so damn tired and sleepy on Mondays. You asked me couple of times if I prefer to not to go if I got tired. But I didn't want to say no as it was one of the rare things that you had loved about this city. Anyways, we eventually decided not to go and my heart still aching when I think about it.
I don't know if it was love or what that I wanted to do everything you liked to do. Or maybe my good friend is right that my love and supports were more motherhood than love. Anyways, I don't think if I ever experience such connection and feeling again with anyone, and even if I do, it won't be of the "November Rain" type.
نوشته ات جسمش زیبا و روحش دردناک بود.
در امریکا به نحس بودن باران نوامبر در روز عروسی اعتقاد دارند.
و انگار تلخی این نوشته با در هم آمیختگی معنای باران نوامبر پررنگ میشه.
هر چند این آهنگ گروه guns n roses جاودانه شده اما کلیپ دردناکش موسیقی شگفت انگیزش رو تحت تاثیر قرار داده.
مرسی بهناز عزیز از اینکه میخونی یادداشتهامو،
نمیدونستم در امریکا همچین نظری دارن، انگار هم نوامبر نحسه هم بارانش! علیرغم موسیقی شگفت انگیزش واقعا دردناکی کلیپش غالبه.