چهل سالگی

این یادداشت یکسال قبل یا شایدم بیشتر باید نوشته میشد...


تا حالا شده که وقتی یک دهه از زندگیتون به پایان میرسه بشینید با خودتون فکر کنین که دراون ده سال به چه چیزایی رسیدین؟ یا تا حالا برای خودتون چک لیست درست کردین که مثلا تا سن سی  یا چهل سالگی یکسری کارها رو حتما  انجام بدین؟ اگر آره که آفرین...


بهرحال، من بعد از اینکه اومدم اینجا متوجه شدم  اکثر مردم  واسه خودشون یک چک لیست دارن از خواسته هایی که باید در اون دهه از عمرشون انجام بدن  و  برای تولد سی ،چهل،...سالگی یک کار خیلی خاص  انجام میدن و ورود به دهه جدید رو جشن میگیرن. مثلا یک مسافرت خیلی هیجان انگیز یا لوکس میرن و تو این برنامه بقیه دوستان هم میتونن همراه باشن. دوستی دارم که پارسال سی سالش شد. به همین مناسبت خودش و سه تا دوست نزدیکش رفتن آمریکا رو گشتن. 

یک همکارم در چهل سالگیش  با کروز دو هفته رفت  تا دریای کارائیب و البته در این سفر خانواده خودش و همسرش اونا رو همراهی کردن. از این دست خبرها زیاد میشنوم. و خنده داره یا بهتره بگم غم انگیره وقتی مقایسش میکنم با خودم و همسن و سال هام یا حتی بقیه جونترهای هموطنم. 

من که اصلا نفهمیدم کی سی ساله شدم. اون موقع انقدر بی انگیزه و بی حوصله بودم که اصلا مهم نبود بیست و چند ساله ام یا سی  ساله. تنها نگرانیم این بود که محاسبات و نقشه هام سر برنامه به کارفرما برسه و رییسم ازم راضی باشه. یا اینکه چند کالری در روز مصرف کردم. این تا اواسط دهه سی سالگی ادامه داشت. همیشه میگفتم دوست دارم زودتر بگذره ببینم آخرش چی میشه. و یک همکار جون عزیز داشتم که همیشه سرم فریاد میزد که مگه فیلمه میخای ببینی چی میشه!!! و زندگی من به همین منوال گذشت. ولی وقتی به زندگی اینجاییا فکر میکنم، فکر میکنم  واقعا چندتا از جوونهای ما چک لیست دارن یا حتی بهش فکر میکنن؟ چند نفر به عبور از یک دهه زندگیشون بعنوان یک دستیابی یا بقول خارجیها achievement فکر میکنن؟ دوست سی ونه ساله من از الان غصه داره که چند ماه دیگه چهل ساله میشه و  از یادآوریش تنش میلرزه!! چون در این سن هنوز نه معلومه کجا قراره زندگی کنه، با کی قراره زندگی کنه، کارش چی میشه!  واقعا این وضعیت چند درصد از ماست  که نمیدونیم فردا کجا خواهیم بود. 

نمیدونم مشکل کار در ایران از جامعه ست یا از تربیت اجتماعی و خانوادگیه یا ترکیبی از همه چیز که ما حتی نمیتونیم واسه هفته بعدمون برنامه بریزیم. همیشه دیر به همه جا میرسیم. از یک مهمونی ساده بگیر تا مراحل اساسی زندگی. وقتی به جایی دعوت میشیم تا لحظه آخر میزبان نمیدونه چند نفر میان. و ساعت تعیین شده تقریبا هیچ معنیی نداره. چون مهمان گرامی هرساعتی که میلش هست میره. و به همین منوال دربقیه مراحل. اینجور چیزا دیگه به وضعیت جامعه ربط نداره. 

کاش بشه به نسلهای آینده همین چیزهای ساده رو یاد داد که به طور عملی و به تناسب سن واسه زندگیشون چک لیست داشته باشن.  این مهم نیست که ما کجا زندگی میکنیم. فکر میکنم به تناسب هر مملکتی و امکاناتش آدم میتونه برای دهه های زندگیش هدف بزاره و از لحظه هاش استفاده کنه. یعنی امیدوارم عملی باشه.


نظرات 5 + ارسال نظر
سپیده شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 05:41

سلام دوست عزیز

چه متن بجا درست و سنجیده ای بود . من وقتی 13 سالم بود یک چک لیست برداشتم و اهدافم رو نوشتم ... 15 سالم شد یک کمی تغییرش دادم ...18 سالم شد بیشتر تغییر دادم ....21 سالم شد و تجربه دانشگاه لعنتی رو داشتم ...باز هم تجدید نظر کردم ...تودهه 25 تا 30 خیلی راضی بودم و به تعداد زیادی از اهدافم رسیده بودم .... اما وقتی وارد 40 سالگی شدم کاملا بحران 40 سالگی من رو با خودش غرق کرد... چرا ؟ چون احساس کردم که میتونستم اهداف خیلی بزرگتری بنویسم و کسی نبود که به من بگه میتونی خیلی بزرگتر فکر کنی ...میتونی سهمت رو از زندگی بیشتر بخوای .... و حتی نزدیکانم نفهمیدن که چطور تو این دریا غرق شدم و دوباره خودم رو بیرون کشیدم ....الان خوبم ... ولی اگر یک بار دیگه اهدافم رو بنویسم ، رنگ و لعابش رو حتما تغییر میدم .

مرسی سپیده عزیز که به اینجا سرزدی و یادداشتم رو خوندی...
خیلی خوبه که آدم همیشه هدف داشته باشه.
البته من خودم فکر میکنم این اهداف نباید جنبه رویایی داشته باشه یا چیزی باشه که دست نیافتنی باشه چون در اونصورت فقط باعث دلسردی میشه.
اینجایی ها هم اهدافشون بسیار ساده هست. فکر میکنم واسه همینه نسبت به ما آدمهای خوشحالتری هستند.
ولی خوب اینکه آدم سهم بیشتری از زندگی بخاد هم باعث ایجاد انگیزه و انرژی میشه.
موفق باشی دوست پر انرژی و با روحیه من.

رضا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 19:21 http://kingofplatform.blogsky.com

سلام
متن که تمام شد تنها نکته ای که برایم جلب نظر کرد این بود که خط به خط و کلمه به کلمه آن را قبلا خوانده بودم نه از جای خاصی بلکه تفکرات و نظرات خودم بود و از این همه تشابه کاملا شگفت زده شدم
به جرات می گویم برای بیان احساسم هیچ وقت و هیچ جا متنی مانند این متن وجود نداشته ۰ اصلا لازم نیست تفکرم رو در یک یادداشت در وبلاگم بنویسم کافیست همین متن را کپی پیست کنم

اگر این نوشته تقلب است باعث خوشحالیست که این چنین از نوشته های قلبم یاهمان دل نوشته ها تقلب میشود

نظر شما همیشه به نظر من نزدیکتر بوده خوب...خوشحالم که نظرات بنده مورد تایید شما واقع شد.

مریم چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 04:44 http://40years.blogsky.com

حیف ه این روزها این جوون های خوش فکر ایرونی و این وقت هایی که مثه برق و باد می گذره با بی تدبیری از بین بره و تلف شه ، جامعه و ساختارش خیلی مهمه اما از خونه شروع می شه ، باید از تو خونه شروع کرد .

کاملا درسته...متاسفانه در ایران زیاد به ما این چیزا رو یاد نمیدن. فقط باید همیشه شاگرد اول باشیم!!ولی زندگی کردن رو یاد نمیگیریم.

Hamid سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 22:19

من توی ۲۱ سالگی هستم و ی دفترچه ای با همین کاربرد دارم، خیلی موثره واقعا برای جلوگیری از تنبلیم!!!

واقعا تبریک میگم بهتون. به موقع شروع کردین.البته الزاما این اهدافی که اشاره کردم کارهای خارق العاده ای نیستن. حتی میتونه مثلا دیدن فیلم یا انجام یک کار خیر charityبقول اینا باشه. یا خیلی چیزای ساده دیگ.

بهناز یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 19:02 http://khonyagar.blog.ir/

خانم تلور عزیز،
نوشته تون واقعا منو به فکر فرو برد. چند روزی بود که داشتم فکر می کردم که یه دفتر بردارم یه سری اهداف بلند مدت و یه سری کوتاه مدت و یه برنامه زمان بندی شده توش بنویسم.
اما از اونجایی که این فکر در ما نهادینه نشده، و از اونجایی که ما در مملکتی زندگی می کنیم که هر روز حداقل یک سناریو برای سر و کله زدن داریم، دائم به تعویق می انداختمش.
به خصوص پارگراف آخر، برای نسل های آینده رو که اصلا به فکرم نرسیده بود.
ممنون. عالی بود. باعث شد بیشتر حواسم به این موضوع باشه و زودتر اقدام کنم.

خوشحالم که دوست داشتی. دقیقا درسته که ما تو ایران هرروز یک گرفتاری داریم ولی شاید بشه به تناسب همونجا بازم از وقت بخوبی استفاده کرد. ممنون از نظرت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.